جدول جو
جدول جو

معنی اشک سوم - جستجوی لغت در جدول جو

اشک سوم
(اَ)
سوم یا اردوان اول. پس از پدر بتخت نشست (214قبل از میلاد) و نخست به ماد تاخت و همدان را گرفت و با قشون نیرومندی که داشت پس از تصرف ماد، کلده و بین النهرین قدیم را مورد تهدید قرار داد. با آن تیوخوس مدتهانبرد کرد و سرانجام بین اردوان و پادشاه مزبور، عقداتحاد تعرضی و دفاعی بسته شد. باری اردوان یا اشک سوم در حوالی 196 قبل از میلاد درگذشت و سلطنت او از 214 تا 196 قبل از میلاد بود. (از ایران باستان). و رجوع به صص 2209- 2212 همان کتاب و اردوان در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشک آور
تصویر اشک آور
آنچه باعث گریه یا ریزش اشک می شود مثلاً گاز اشک آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشک سرخ
تصویر اشک سرخ
اشک آمیخته با خون، اشکی که از سوز دل و از اندوه بسیار فرو می ریزد، اشک خونین، اشک خونی، اشک حنایی، اشک گلگون، اشک جگرگون، اشک خون آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشک مو
تصویر اشک مو
مایعی سفید رنگ که هنگام هرس کردن درخت انگور از سرشاخه های آن می چکد و خواص دارویی دارد، اشک تاک
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تُ نِ سِوْ وُ)
پسر اتن دوم. امپراطور آلمان (983- 1002 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ سِ وُ / سِوْ وُ)
سه یک. یک ثلث. ثلث. یک جزء از سه جزء چیزی
لغت نامه دهخدا
(مُ / مِ)
که زمینه و متن آن از مشک باشد. که عطربیز و خوشبوی باشد:
گزارندۀ نقش دیبای روم
کند نقش دیباچه را مشک بوم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دوم یا تیرداد اول. پس از شکست برادرش بر تخت نشست و خود را ارشک (اشک) نامید (248 قبل از میلاد). در دورۀ او دولت پارت قوت یافت و توجه خود را به امور داخلی مصروف داشت و قلاع زیادی بساخت و شهری بنام ’دارا’ بنیان نهاد و آنرا پایتخت خود قرار داد. وی در پیری درگذشت و سلطنت او از 248 تا 214 قبل از میلاد بود. وی نخستین پادشاه از اشکانیان بود که مانند هخامنشیها عنوان شاه بزرگ را اختیار کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 2203- 2208 و تیرداد اول شود
لغت نامه دهخدا
(کِ سِوْ وُ)
یا ژاک فرانسیس ادوارد استوارت. یا شوالیه دسن ژرژ. پسر ژاک دوم انگلیسی، متولد در لندن بسال 1688 و متوفی در آلبانو بسال 1766 میلادی وی برای به دست آوردن تخت سلطنت مشقات بسیار متحمل شد و سرانجام نیز به مقصود نائل نگردید
پادشاه اکس از 1460 تا 1488م. تولد وی بسال 1451 و مرگش بسال 1488 بوده است
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
از اسماء معشوق است. (بهار عجم) (آنندراج) ، مشک سنج. (از ناظم الاطباء). در صفات عذار و قلم و کاکل. (از بهار عجم) (آنندراج). آغشته به مشک. عطرآگین. خوشبوی. عطرافشان:
عالم ختن شد از قلم مشک سود ما
جای ترحم است به چشم حسود ما.
صائب (از بهار عجم).
در این فکرم که تعلیم جبین سازم سجودش را
به داغ دل دهم یاد عذار مشک سودش را.
شیخ العارفین (از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهم یا سنتروک. نام وی برحسب نوشته های مورخان قدیم چنین است: سیناتروکس (فله گون) ، سین تروکس. ولی املای روی سکه ها بیونانی سان تراکس است. نسب او محققاً معلوم نیست ولی ظن قوی این است که برادر اشک ششم مهرداد اول و اشک هفتم فرهاد دوم بوده است. (یوستی نامهای ایرانی ص 412). هنگامی که سنتروک به تخت نشست پیرمردی هشتادساله و ناتوان بود و پارت بعلت منازعات داخلی در مقابل تیکران ولایاتی بنام کردون و آدیابن را از دست داده بود. سلطنت وی را محققان از 76 تا 67 قبل از میلاد میدانند ولی گمان قوی این است که بعد از مهرداد دوم بزرگ او بلافاصله بتخت ننشسته و بنابراین سنین سلطنتش باید چند سالی کمتر باشد، یا مهرداد بزرگ زودتر از 76 قبل از میلاد درگذشته است. (از ایران باستان ج 3 صص 2276- 2280). و رجوع به صفحات مزبور و سنتروک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ششم یا مهرداد اول. پس از مرگ برادر بتخت سلطنت نشست و در مدت 38 سال فرمانروائی به اقدامات بزرگی دست یازید و دولت پارت را که از ولایت ماردها و ری تا هریرود امتداد مییافت مبدل به دولتی کرد که بعدها رقیب و همدوش دولت جهانی روم گردید و جریان تاریخ را در آسیای غربی تغییر داد. وی نخست دولت باختر را که متصرفات آن از سغد تا رخّج و از هریرود تا دهنۀ رود سند و پنجاب هند وسعت داشت بتصرف آورد و آنگاه بتسخیرماد بزرگ و خوزستان پارس و مملکت بابل پرداخت. سلطنت او از 174 تا 136 قبل از میلاد بود و هنگام مرگ او دولت پارت این ممالک را در تصرف داشت: پارت بالاخص گرگان، باختر، مرو، خوارزم، هرات، زرنگ (سیستان) ، رخّج، پنجاب هند، ولایت ماردها، ری، ماد بزرگ، خوزستان، پارس، مملکت بابل. ضمناً یادآور میشود که ماد بزرگ عبارت بود از این ولایات کنونی ایران: همدان، گروس، کرمانشاهان، نهاوند، ملایر، تویسرکان، خمسه، قزوین، عراق بالاخص (سلطان آباد) ، ولایات ثلاثه (گلپایگان و کمره و خوانسار) ، ری، اصفهان، یزد. مهرداد اول نخستین شاه اشکانی بود که مانند هخامنشی ها لقب شاهنشاهی را اختیار کرد. وی پادشاهی شجاع، جنگی، عاقل، معتدل و موقعشناس بود. دیودور گوید: ارشک شاه (مهرداد اول) از جهت رحم و انسانیتش مورد عنایات و اقبال مردم بود و دولت خود را توسعه داد و حدود آنرا بهند رسانید و بر ممالکی سلطنت کرد که وقتی تابع پروس بودند، با اینکه به اقتداراتی بزرگ رسید، برخلاف غالب پادشاهان نه پروردۀ نازو نعمت بود نه عشرت پرست و نه گستاخ. همان اندازه که در میدان جنگ در برابر دشمنان خویش شجاع بود، بهمان اندازه نسبت به اتباع خود ملایمت نشان میداد، و باری پس از اینکه جمعیت بسیاری را تابع خود گردانید، بهترین ترتیباتی را که شایان رعایت و حفظ و حراست میدانست، به آنها آموخت. (از تاریخ ایران باستان صص 2220- 2232). و رجوع به صفحات مذکور و مهرداد اول شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
اشک تلخ. اشک نیم شور. اشک غم:
ز اشک نیم شورحسرت آلود
نمک گیر مذاق دیده محمود.
زلالی (از آنندراج).
و رجوع به اشک تلخ شود، کسی را شاکی یافتن. (اقرب الموارد) ، به گله آوردن و افزودن اذیت و گلۀ کسی را. (منتهی الارب). افزودن بر اذیت و شکایت کسی. (اقرب الموارد). به گله آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به شکایت آوردن. (زوزنی) ، دور کردن گله و اذیت کسی. (منتهی الارب). گله زایل کردن. (زوزنی) (تاج المصادر). از اضداد است. (اقرب الموارد) ، بیمار یافتن کسی را. (منتهی الارب) ، گرفتن چیزی از دیگری برای کسی جهت خشنود کردن وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شاخ برآوردن درخت. یقال: اشکأت الشجره بغصونها، ای اخرجتها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ کِ)
کنایه از لعل و یاقوت:
گر محبت را نه در هرچیز تأثیریست خاص
پس چه اشک کوه را یاقوت حمرا ساخته.
واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نهم یا مهرداد دوم (بزرگ). بعلت کارهای مهمی که انجام داد، او را کبیر خواندند. وی به صفحات سکائی نشین لشکر کشید و نه تنها آن قوم را مستأصل کرد بلکه از همین اقوام گروهی را به اطاعت آورد و با فتوحات پرارزش خود راه جنبش مردمان شمال شرقی را که سکاها پیش آهنگان آنها بودند، مسدود کرد. محققان سلطنت وی را بین 124 و 76 قبل از میلاد میدانند و بنابراین پادشاهی او 48 سال دوام یافته است. (از تاریخ ایران باستان صص 2266- 2275). و رجوع به صفحات مزبور و مهرداد دوم شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تَ دَ / دِ)
ماده یا حالتی که سبب گریه و اشک ریزی شود.
- گاز اشک آور، گازیست که در جنگها یا اعتصابات داخلی بکار برند. رجوع به گاز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مرغزار تر ونمناک.
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک سوم
تصویر یک سوم
عددکسر یک ثلث ثلث سه یک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسوم
تصویر اکسوم
پرگیاه پرپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسوم
تصویر اکسوم
پرپشت، پرگیاه
فرهنگ واژه فارسی سره
سینه خیز
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای نرسوی علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
از سرچشمه های رودخانه فریم واقع در دودانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
مخصوص ساییدن کشک، ظرفی گلی
فرهنگ گویش مازندرانی